فتنه
خم به ابرو میزنی هشتاد و هشت اش میکنی
باز بیدار میکنی آ ن فتنه ی خوابیده را
خم به ابرو میزنی هشتاد و هشت اش میکنی
باز بیدار میکنی آ ن فتنه ی خوابیده را
هفت خان نهان است سرهرگذر آن
شاهی همه این نیست که کشور بگشاید
آبادی یک دل به صد ملک سلیمان بیارزد
قصه ام را که شنیدی
با کلاغی سیاه
که نشسته به دیوار بلند شما
چه پنهان میکنی از روزگار
وقتی که عریان آمدی دنیا