پیری
عجب ابر عجولی بود
چقدر بی حوصله بارید
برف بی صدا را بر سر رویم
عجب ابر عجولی بود
چقدر بی حوصله بارید
برف بی صدا را بر سر رویم
خود را مرور میکنم
خاطره ها را مرور میکنم
دلتنگی را مرور میکنم
یعنی که تو نیستی
دراین تاریکی بزرگ
بدون دیدن چشم های تو
نمی توان عاشق شد.
کسی زنده است
که جیب هایش
پرازخاطرات توست
من حرف های عاشقانه ام را
لا به لای موهای بلندت گم کرده ام